تویی که ادعات میشه همـه دنبالت هستن …

این رو بدون جنس ارزون زیاد مـشتری داره …!

میـدونی بن بسـتــــــ زنـدگی کـجـاست ؟؟؟

چقدرسخته

دستای عزیزترین کست رو

تودستای یکی دیگه ببینی

ونتونی چیزی بگی جزاینکه بگی

(آهای غریبه مواظب عشقم باش.)

این روزها حسی دارم آمیخته با دلتنگی . . .

کم می آورم ،

بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند ،

اما نه هر بازوانی ،

فقط حصار آغوش تو ...!

دلم حضور مردانه می خواهد

نه اینکه مرد باشد ..

نه ...

مردانه باشد..

حـــــــرفش

قــــــــولش

فــــــــکرش

نــــــــگاهش

قــــــــلبش

آنقدر مردانه که بتوان تا

بی نهایتِ دنیا به او اعتماد کرد

تــــکــــــ ــیه کــ ـــــرد..!

دیگر به هوای نازت

هیچ مردی سر به بیابان نمی گذارد !

ساده ای لیلی جان…!؟

اینجا مردها با یک کلیک روزی هزار بار

عاشق می شوند…!

در این شب سرد دلم یه عالمه تو میخواهد

که در اغوشت بگیرم

ولی تو نیستی و من

در آغوش خودم هستم،

من خودم را در آغوش گرفته ام...

نه چندان با لطافت...

نه چندان با محبت...

اما وفادار وفادار !!!!!!

این  آهنگ همین خوبه  ابی رو دوست دارم...

همین خوبه که غیر از تو همه از خاطرم می رن
هنوز گاهی سراغت رو از این دیوونه می گیرن
به جز تو همه میدونن واست این مرد می میره
واسه همین جدایی تو کسی جدی نمی گیره
همین خوبه که با اینکه چشاتو روی من بستی
تو چند تا خاطره با من هنوزم مشترک هستی
همین خوبه که آرومی و حس می کنی آزادی
که دست کم تو عکسامون هنوزم پیشم ایستادی
واسه من کافیه اینکه تو از من خاطره داری
به یادشون که میفتی واسه من وقت می ذاری
همین خوبه که با اینکه سراغ از من نمی گیری
ولی تا حرف من می شه یه لحظه تو خودت می ری
به جز تو همه میدونن واست این مرد می میره
واسه همین جدایی تو کسی جدی نمی گیره.........

خدایــــــــــــاخسته ام

از اینهایی که مثل پیام بازرگانی بین فیلم زندگیم میذاری

یکی رو بده که تا ته فیلم کنارم باشه...!

لاکــــ غلط گیــــر بر میــ دارمـــــ

و تــــو را از تمــــامـــ خاطراتــمـــ پـــاک میکنمـــ …

تــــو

غلط اضـــافیِ زندگیمـــ بودی...!

تحویل نمیگیرم...

سالی را که بدون حضور تـــــــــــو تحویل شود…!

حکایت رفاقت من و تو ، حکایت قهوه ایست که امروز به یاد تو

تلخ نوشیدم که با هر جرعه بسیار اندیشیدم که این طعم را دوست

دارم یا نه ؟و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن که انتظار

تمام شدنش را نداشتم و تمام که شد فهمیدم باز هم قهوه می خواهم 

حتی تلخ تلخ تلخ !

می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “

امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “

برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می دهد !