پرندگانم را آزاد کردم ؛ زیرا فهمیدم

“نداشتن” تنها راه “از دست ندادن” است !!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | پنج شنبه 29 مهر 1391برچسب:,ساعت | 23:59 نویسنده | ღZAHRAღ |

سوت پایان را بزن

من حریف هرزگی تو

و احمق بودن خودم نمی شوم . . .!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:,ساعت | 19:52 نویسنده | ღZAHRAღ |


شبي از پشت يك تنهايي نمناك و باراني تو را با لهجه ي گلهاي آسمان صدا كردم

 تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا كردم

پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي تنهایی

تو را از بين گلهايي كه در تنهاييم روئيد با حسرت جدا كردم

 و تو در پاسخ آبي‌ترين موج تمناي دلم گفتي:

"دلم حيران و سرگردان چشماني ست رويايي..."

"ومن تنها براي ديدن زيبايي آن چشمان..."

"تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم"

همين بود آخرين حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگينت

حريم چشمهايم را به روي اشكي از جنس غروب تنهاییم ،

ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم.

نميدانم چرا رفتي ؟   نميدانم چرا؟    شايد خطا كردم

و تو بي آنكه فكر غربت چشمان من باشي

نميدانم كجا؟   تا كي؟   براي چه؟.............ولي رفتي.....

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي‌باريد...!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | سه شنبه 27 مهر 1391برچسب:,ساعت | 19:0 نویسنده | ღZAHRAღ |


گذشت آن وقت هایی که مردم همدیگر را دور میزدند...


حالا از روی هم رد می شوند...!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:,ساعت | 20:22 نویسنده | ღZAHRAღ |

 
گفتم:غمگین غمگینم خدا،جز بی کسی نیست همصدا!
گفتی:رحمت بارانم ببین،باتو شده ست یکصـــــــــــــــدا!
 
گفتم:محتاج محتاجم خدا،کی می رسد وقت دعا؟
گفتی:هرگه دلت خواهد مرا،تنها بگو تو،ای خــــــدا!!
 
گفتم:حیران حیرانم خدا،کی در کجا یابم تــــــــو را؟
گفتی:تو دریابم در دلت،احساس کنی آن دم مرا!
 
گفتم:شاکی شاکی ام خدا،ره وا نشد به روی ما!
گفتی:تو بندگی ام را بکن،کان ره ندارد انتــــــــــها!
 
گفتم:نالان نالانم خدا،پس کی کنی عهدت وفا؟
گفتی:گر تو کنی عهدت وفا،نیستم به آن من بی وفا!
 
گفتم:گمراه گمراهم خدا،جز تو ندارم رهنما!
گفتی:تو رو به سوی من بیا،تا که کنم دردت دوا!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | یک شنبه 24 مهر 1391برچسب:,ساعت | 17:59 نویسنده | ღZAHRAღ |

آغوشی باش تا بوی تو بگیرم ..

وقتی میتوانی دوست بداری دوستت نمی دارند.. 

وقتی بیزاری و از همه می گریزی ..دوستت دارند.. 

وقتی از زیستنت خرسندی .. 

با حرفها ..بر باد شده ای .. 

دوستی ..دوستی ..کجاست ؟ 

اه ..ای ...دیوار بلند تنهایی ..   

سر بر تن سرد تو می گذارم و اشک می ریزم ..

آغوشی باش تا بوی تو بگیرم ...!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:,ساعت | 23:20 نویسنده | ღZAHRAღ |

بالاخــــ ــــره یه روز ایـــ ـن گوشیو برمی دارم شمـــ ــــارتـــ ــو

میگیرمـــــ ـــو بـــ ــدون ســـ ـلام بهــ ـت میگــــ ـم :لعنتــــ ـــی...

هیشــــ ــــكی مثــــ ــــل مــــ ــــن دوستـــ ـــت نداشــــ ــت
بعـــ ـــدم قطـــ ـــع میکنــــــــ ـــم..!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:,ساعت | 19:55 نویسنده | ღZAHRAღ |


به حق رفتی . . .


زیادی ات کرده بود، شیرینی ام دلت را زد...!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | پنج شنبه 21 مهر 1391برچسب:,ساعت | 22:58 نویسنده | ღZAHRAღ |

میدونی چی بیشتر از همه آدمو داغون میکنه؟


اینکه هر کاری در توانت هست براش انجام بدی


بعد برگرده بگه: مگه من ازت خواستم…!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:,ساعت | 18:5 نویسنده | ღZAHRAღ |

 

دوستت دارم هایت را پس میدهم...!

 

بر دلم سنگینی میکند این همه دروغ...!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:,ساعت | 17:59 نویسنده | ღZAHRAღ |

من و تو شباهت های متفاوتی باهم داریم :


هر دو شکستیم ؛ تو قلب مرا ، من غرورم را


هر دو رقصیدیم ؛ تو با دیگری ، من با سازهای تو


هر دو بازی کردیم ؛ تو با من ، من با سرنوشتم


و در آخر هر دو پی بردیم:


تو به “حماقت” من ، من به “پست” بودن تو...!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:,ساعت | 17:36 نویسنده | ღZAHRAღ |

خیال بوســـــه ای کـــه اینجــــا،
جــــا گذاشتــــی اش،
بـــر لبــــانــم سنگینــــی می کنـــد
بـــه خــاک مــی افتــــم در مقابلـــت،
فکــــــر می کنـــی چیـــز دیگــری هم،
بـــــرای باختـــــن دارم هنــــوز؟...!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:,ساعت | 19:37 نویسنده | ღZAHRAღ |

لبخندش را تقسیم کرد

خنده اش به من رسید...لبهایش به دیگری...!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:,ساعت | 20:20 نویسنده | ღZAHRAღ |

دل درد گـرفـتـہ ام از بـس فنـجـان هـاے قهــوه را سر ڪشـيده ام...

و تـو....

تـَہ هيـچـڪدام نـبـودے ...!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:,ساعت | 20:10 نویسنده | ღZAHRAღ |

دلم مي خواست يکی رو داشتم ،


بعضي وقتا که مردم خستم می کردن ،


ميومد کنارمو دستاش رو مي گذاشت دو طرف ِ صورتم


زُل مي زد توو چشام ، مي گفت


"ببين ! تو من رو داري"!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:,ساعت | 19:32 نویسنده | ღZAHRAღ |

 

تعجـــب نکــــن !

در بی لیـــــاقتی تـــو شکـــی نیـــست


اینجـــا دلیـــل بــودنـــت میـــان بغــــض هــــایـــم

خــریتـــــ خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | شنبه 17 مهر 1391برچسب:,ساعت | 19:56 نویسنده | ღZAHRAღ |

پائیز از راه رسیده.................

انار نیستم که برسم به دستهای تو.............

برگم...پر از اضطراب افتادن!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | شنبه 16 مهر 1391برچسب:,ساعت | 19:0 نویسنده | ღZAHRAღ |


نیوتون رو بی خیال شو.....!


هیچ عملی عکس العمل نداره وگرنه وفای مرا خیانت نبود!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | جمعه 16 مهر 1391برچسب:,ساعت | 18:55 نویسنده | ღZAHRAღ |


طـــاقــت مــی خواهــد بـــودن در شعــر هـــای دختــریــــ که


بـــــا تمامــــ عشقــش نبـــودنـــت را اشکــــ مــی ریـــزد
...!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 15 مهر 1391برچسب:,ساعت | 18:32 نویسنده | ღZAHRAღ |


هیــس !


کــــمی آرامــــتـــر تنـــــها شــــو


بی صـــــدا تــــر بـــشــــکــــن


آهــــســــتــــه تـــر سراغـــــش را بگـــــیـــــر


مـــمــــکــن است بــــیـــدار شــــود


وجــــــــدان نــــــداشتــــــه اش!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 15 مهر 1391برچسب:,ساعت | 16:45 نویسنده | ღZAHRAღ |