|
||
خسته ام میفهمید؟
خسته از آمدن و رفتن و آوار شدن
خسته از منحنی بودن و عشق
خسته از حس غریبانه این تنهایی
از اینهمه تکرار سکوت
بخدا خسته ام
از اینهمه لبخند دروغ خسته ام خسته... برچسبها:
+
تاریخ | سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, ساعت | 20:36 نویسنده | ღZAHRAღ
یه زد و خورد ساده بود... تو جا زدی... من جا خوردم...! برچسبها:
+
تاریخ | شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ساعت | 17:38 نویسنده | ღZAHRAღ
بهای سنگینی دادم ...
تا فهمیدم کسی را که...
قصد ماندن ندارد باید راهی کرد!!!
برچسبها:
+
تاریخ | شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ساعت | 17:34 نویسنده | ღZAHRAღ
عجیب است دریا...
همین که غرقش میشوی پس میزند تو را ،درست مثل تو...! برچسبها:
+
تاریخ | شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ساعت | 17:9 نویسنده | ღZAHRAღ
بی انصاف…!
برچسبها:
+
تاریخ | شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ساعت | 17:5 نویسنده | ღZAHRAღ
درد دارد..… وقتی چیزی را کسر میکنی که با وجودت جمع زده ای !!! برچسبها:
+
تاریخ | شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ساعت | 17:1 نویسنده | ღZAHRAღ
سلامِ مرا به وجدانت برسان و اگر بیدار بود بپرس
برچسبها:
+
تاریخ | شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ساعت | 16:40 نویسنده | ღZAHRAღ
می گذارم و می روم .........نــه اينکـــه دوستـــت نداشتـــه باشـــم....
چـــون از نخــــودي بــــودن متنفــــــرم ...!
برچسبها:
+
تاریخ | سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ساعت | 21:24 نویسنده | ღZAHRAღ
برچسبها:
+
تاریخ | سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ساعت | 21:21 نویسنده | ღZAHRAღ
![]() زن جوری عاشقت میشه
که حس میکنی هیچوقت از پیشت نمیره...
ولی وقتی که میشکنه
جوری میره که حس میکنی
هیچوقت عاشقت نبوده...!
![]()
برچسبها:
+
تاریخ | سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ساعت | 21:6 نویسنده | ღZAHRAღ
روی کسی دست گذاشتی که همه دنیامه بی وجدان اینقدر راحت به اون نگو
عــــزیــــزم...!!!
برچسبها:
+
تاریخ | سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ساعت | 20:59 نویسنده | ღZAHRAღ
آرزوی خیلی ها بودم... از آن دست نیافتنی هاشان... ساده اسیرت شدم، که قدر ندونستی....! برچسبها:
+
تاریخ | جمعه 12 آبان 1391برچسب:, ساعت | 12:40 نویسنده | ღZAHRAღ
برچسبها:
+
تاریخ | پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, ساعت | 15:41 نویسنده | ღZAHRAღ
دلم غمگین غمگین است در این کومه،در این زندان در این غوغای خاموشی در این جشن فراموشی در این دنیای بی مهر و کم آغوشی دلم ترسیده و تنگ است دلم ترسیده از آه پر از درد پدرهامان و از چشم پر از اشک تمام مادر ها دلم آشوب آشوب است دلم سرد و تنم بی روح بی روح است نمی خواهم، نمی خواهم دگر این زندگانی را و دل را نگاهم خیره بر بالا به دنبال نگاهی ساده می گردد و می بینم، و می بینم هوای گریه دارد آسمان هم پای چشمانم می روم آرام،گونه ام خیس است آسمان می بارد امشب بر من و بر گریه هایم سخت…! برچسبها:
+
تاریخ | پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, ساعت | 15:14 نویسنده | ღZAHRAღ
تمام نیمکتهای پارک دو نفره اند
برچسبها:
+
تاریخ | سه شنبه 11 آبان 1391برچسب:, ساعت | 15:10 نویسنده | ღZAHRAღ
دوســتــت دارم را هزار بار دیگر تکرار کن . . .
برچسبها:
+
تاریخ | پنج شنبه 3 آبان 1391برچسب:, ساعت | 18:30 نویسنده | ღZAHRAღ
|